نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





بودا و زن هرزه

بودا به دهی سفر کرد. زنی که مجذوب سخنان او شده بود از بودا خواست تا مهمان وی باشد. بودا پذیرفت و مهیای رفتن به خانه زن شد. کدخدای دهکده هراسان خود را به بودا رسانید و گفت: این زن، هرزه است به خانه او نروید
بودا به کدخدا گفت: یکی از دستانت را به من بده.

کدخدا تعجب کرد و یکی از دستانش را در دستان بودا گذاشت.

آنگاه بودا گفت: حالا کف بزن

کدخدا بیشتر تعجب کرد و گفت: «هیچ کس نمی‌تواند با یک دست کف بزند.

بودا لبخندی زد و پاسخ داد: هیچ زنی نیز نمی تواند به تنهایی بد و هرزه باشد، مگر این که مردان دهکده نیز هرزه باشند. بنابراین مردان و پول‌هایشان است که از این زن، زنی هرزه ساخته‌اند.

 

 

[+] نوشته شده توسط sara در 17:19 | |







عکس نوشته


ادامه مطلب

[+] نوشته شده توسط sara در 2:49 | |







ﻓﺪﺍ ﺷﺪن ﺑﺮﺍی ﭼﺸﻤﻬﺎیی که …

Naghmehsara (512)

 

ﻧﻤﯿﺩﺍﻧم ﭼﺸﻤﺎﻧت ﺑﺎ ﻣﻦ ﭼه ﻣﯿﮑﻨﺪ ﻓﻘﻂ ﻭقتی ﮐه ﻧﮕﺎﻫم …

ﻣﯿﮑﻨی ﭼﻨﺎن ﺩﻟم ﺍﺯ ﺷﯿﻄﻨت ﻧﮕﺎﻫت …

ﻣﯿﻠﺮﺯﺩ ﮐه ﺣس ﻣﯿﮑﻨم ﭼﻘﺪﺭ ﺯﯾﺒﺎست …

ﻓﺪﺍ ﺷﺪن ﺑﺮﺍی ﭼﺸﻤﻬﺎیی که …

تمام دنیاست …


[+] نوشته شده توسط sara در 2:31 | |